تمام حرف های نگفته ام

یکی دو روزی هست اتفاقاتی میفته که منو به یاد علیرضا میندازه...

همیشه هم میخواستمش و هم نمیخواستمش...

و حالا که دیگه نیست... میفهمم که چقدر میتونست برای من با این خصوصیات اخلاقی مناسب باشه...

خراب کردم...

توی این زمانه‌ای که آدما بیراهه رو بیشتر از زندگی درست میپذیرن، علیرضا یکی از اون درستا بود...

هرچقدر احساس پشیمونی کنم، بیام بنویسم و ناله کنم، هیچی درست نمیشه دیگه...

+ برم ببینم میتونم بخوابم! مدتیه شبا نمیتونم درست بخوابم...

+ تاريخ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ساعت 1:13 نويسنده سروناز |