تمام حرف های نگفته ام

در تنهایی و سکوت مطلق

۳۴ ساله شدم!!

و چقدر زوووود گذشت! خصوصا این ۱۰ سال گذشته!

باورم نمیشه!

انگار یک پلکی بهم زدم و از ۲۴ شدم ۳۴!...

و چه کردی سروناز در این ۱۰ سال؟ به راستی چه بدست آوردی؟!

+ تاريخ چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ساعت 14:47 نويسنده سروناز |

بعضی از حرفا قشنگ مثل شمشیر قلبتو پاره میکنن

من امروز یکی از همون حرفا رو شنیدم...

و حال خرابم، خرابتر شد...

زندگی منو خسته کرده...

+ تاريخ یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳ساعت 15:28 نويسنده سروناز |

یه دونه فیلم از مامانبزرگم داشتیم

در تمام این سه سال جرئت پلی کردنش رو نداشتم.

امروز که تنها نشسته بودم توی اتاقم روی تخت، و داشتم خاطره بازی میکردم و به گذشته فکر میکردم، یه دفعه یاد اون فیلم افتادم، پلی کردم و شد آنچه شد...

به قدری گریه کردم که چشام باز نمیشه، صورتم داغ شده...

دوس دارم اونقدر گریه کنم تا دیگه نفسم بالا نیاد

و توی کوشم فقط صدای رسول نجفیان میاد، چی شد اون خونه آدماش کجان خدا میدونه...

+ تاريخ دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ساعت 23:34 نويسنده سروناز |