پایینیا که عموم اینا هستن، همشون کرونا دارن...
و زنعموم از دیشب بستری شده بیمارستان...
همیشه یه مقدار تنگی نفس داشت.. نگرانشم...
خدا رحم کنه..
+ مادرشوهرِ خواهرم هنوز مرخص نشده... تا ۸۰ درصد ریههاش عفونت داشت و درگیر شده بود...
پ.ن: زنعموم کلا اوضاعش بهم ریخته... هذیون میگه، نمیدونه کجاست، فک میکنه توی خونهست... یه مقدار مشکل عصبی و افسردگی داشت! اما اینجور نبود!!!!! الان اصلا نگران کروناش نیستم... فقط دوس دارم زودتر این اوضاعش تموم بشه... خیلی خیلی ناراحتم واسش، من از بچگی با اینا بزرگ شدم، طبقه پایین بودن... از همه فامیل به اینا نزدیکترم، این چندروز که از راه پله میرم بالا و پایین به در خونشون نگاه میکنم، میدونم که هیچکس توی خونه نیست دلم میگیره واسشون...
این چند وقت خیییلی فشار روحی روانی بهم وارد شده... چه زندگیای درست کردن واسمون!!!