تمام حرف های نگفته ام

امروز دوباره از همون جمعه‌های رویایی بود...

سر میز که نشسته بودیم، بلند بلند حرف میزدیم، میخندیدیم... باورم نمیشد... این چهار نفری که سر میز هستیم...

یه لحظه که همه داشتن حرف میزدن، رفتم تو فکر... با خودم گفتم سروناز!! تو واقعا اینجا پشت این میز و با این آدم نشستی؟!! خوابی یا بیدار سروناز؟!...

نمیدونم...

هر چی هست، برای من بسیار دلچسبه...

+ تاريخ جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ساعت 23:33 نويسنده سروناز |